«قول سدید» راهکار اصلاح رفتاری+صوت
از اصولی که در قول سدید وجود دارد، این است که بعد از این که محتوا تولید شد و صادق هم بود و گفتار از روی تخصّص هم بود، وقتی به ناحیهی انتخاب الفاظ رسید، دقت شود که با چه شکلی منتظم بشود که در قالب آن الفاظ، یک محتوای معرفتی دیگری را هم که رفتارساز است عرضه شود.
به گزارش « towhid.org » ، حجتالاسلام والمسلمین حاج شیخ محمدحسن وکیلی در درس اخلاق جلسه هفتگی تشکل مردمی فتیه( 25 اسفند 1395) در تفسیر آیه مبارکه « قُولوا قَولاً سدیداً یُصلِح لَکُم أعمالُکُم» به بیان راهکار اصلاح رفتاری مبتنی بر این آیه پرداختند. اهم سخنان ایشان بدین شرح است:
قال اللهُ الحَکیمُ: قُولوا قَولاً سدیداً یُصلِح لَکُم أعمالُکُم
راهکار اصلی اصلاح رفتار
از مباحثی که در بحثهای تربیتی محل گفتگو است این است که در تربیت، مهمترین قدمی که میتوان برداشت کدام گام است؟ و راه ورود به مسائل تربیتی در حوزهی اصلاح رفتار چیست؟
از این آیهی کریمه که خواندیم، بعنوان راهکارِ اصلی برای اصلاح رفتار انسانی یاد میشود. خدا امر میفرماید که: «بگویید گفتار سدید و استوار». گفتار سدید بگویید، اعمال شما اصلاح میشود. اگر گفتارتان را اصلاح کردید و به شکل سدید و استوار شد، خود به خود اعمالتان اصلاح میشود. مسئلهی ملازمه بین اصلاح گفتار و اصلاح رفتار، مسئلهی مهمی است که باید در مسائل تربیتی و روانشناسی دنبال شود؛ که چه تلازمی بین این دو وجود دارد، که قرآن راهکار ورود به اصلاح رفتاری را اصلاح گفتاری قرار داده است.
قول سدید به معنای گفتاری است که دارای استواری باشد و از خُلَل و فُرَج خالی باشد. وقتی در دیواری خُلَل و فُرَج هست میگویند نیاز به تسدید دارد. پس قول سدید یعنی گفتاری که دارای استحکام باشد.
اولین سوالی که به خاطر انسان میآید این است که شاخصههای گفتار استوار چیست؟
ویژگیهای گفتار سدید چیست؟
الفاظ –طبیعتا- در زندگی ما به عنوان یک هویت استقلالی مدّنظر نیستند. بلکه به عنوان یک ابزار برای رساندن معناست. لذا معمولا وقتی الفاظ را توصیف میکنیم، یک بار سنگین از توصیفمان ناظر به معناست. مثلا وقتی میگوییم فلان گفتار، گفتار زیبایی بود، جنبه بیشتر نظرمان نسبت به محتوای آن است. یا وقتی میگوییم گفتار زشتی بود، یک حجم زیادی از نظر گوینده ناظر به جنبه معنایی است. البته که خودِ الفاظ هم زیبایی و زشتی دارند.
گفتار استوار مرکب است از مجموعهای از ظرافتهای معنایی و لفظی که سخن انسان را تبدیل به سخن استوار میکند. بعضی جهاتی که در گفتار استوار هست، جهاتی است که تا بحال شنیدید. مثلا از ارکانش این است که گفتار مشتمل بر گناه نباشد؛ تهمت و غیبت و استهزاء و تمام فروعات محرّمات زبان را نداشته باشد. کسی که میخواهد رفتارش اصلاح شود، اولا باید گناهان زبان را بشناسد و از آنها اجتناب کند. –الان بنده وارد این بحث نمیشوم. احتمالا سروران راجع به این مسائل شنیدند. لذا میپردازیم به بعضی ابعاد قول سدید که کمتر مدّنظر قرار میگیرد و اتفاقا در قرآن و سنّت مورد التفات قرار گرفته است.-
- مطابقت با واقع
یکی از ابعاد قول سدید این است که باید مطابق با واقع باشد. مطابقت با واقع غیر از این است که دروغ نگوید. کسی که دروغ میگوید، سخنی را میگوید که با اعتقاد خودش سازگار نیست. با اعتقاد قلبیاش منطبق نیست. اما تطابق با واقع یعنی علاوه بر اینکه با اعتقاد خودش سازگار است، با متنِ واقع هم سازگار باشد. به این معناست که گفتار انسان گفتار نسنجیده نباشد که احتمال خطا در آن برود.
فرهنگ غلط «راحت نظر دادن»
یک فرهنگ بسیار غلط در جامعهی امروز که رو به رشد است و نقطه مقابلش در فرهنگ قرآن است، فرهنگ «راحت قضاوت کردن» است. در دنیای امروز بخاطر حجم انبوه اطلاعات، انسانها عادت کردند به کوتاهخوانی و سریعخوانی، که درنتیجه تفکر و اندیشیدن کمرنگ شده است. از آسیبهای فضای تحصیلی هم این است که دانشپژوهان حوصله تأمل کردن ندارند و بیشتر اطلاعات جمعآوری میکنند و روی برگه مینویسند.
الان ما دور هم مینیشینیم و روی یک چیزی که علم نداریم نظر میدهیم. در سطح جامعه هم در صف نانوایی که میایستی، میبینی مردم عادی راجع به مسائل اقتصادی کشور اظهار نظر میکنند! که رئیس جمهور خوب کرد یا بد کرد؟! با اینکه اگر کسی سررشته علمی داشته باشد، میداند که یک مسئلهی علمی ساده، یک پشتوانهی علمی سنگین میخواهد. نمیخواهم بگویم نظر ندهید، میخواهم بگویم وقتی خواستید نظر بدهید جوانب مسئله را بسنجید. وقتی تخصّص ندارید رجوع به خبره کنید. ما در خیلی از مسائل میفهمیم که نمیفهمیم. ولی –متأسفانه- در زمینهی مسائل علوم انسانی، انسانها تصوّرشان این است که همه میفهمند!
مثلا عرض میکنم مجلس تصویب میکند که به مدیران ارشد حکومتی، بیست و چند میلیون تومان حقوق بدهد. ما وقتی دور خودمان مینشینیم و شروع میکنیم به اظهارنظر کردن، منِ طلبه نظر ابتداییام این است که این کار ظلم و ناعدالتی است [که البته این اظهارنظر اشکال ندارد.] اما آیا میشود این نظر ابتدایی را که بدون کار کارشناسی است مبدأ نظر قرارش دهم و بعد رسانهایاش هم بکنم؟ روی منبر هم بگویم؟
لزوم رجوع به متخصّص
البته الگوهای رسانهای ما خراب است. و الا رسانهها برای هر مسئله باید یک لجنههایی داشته باشند که کار کارشناسی بکند و نظر آنها منتشر بشود.
قول سدید این است که به این راحتی اظهار نظر نکند. البته من در مقام دفاع از مجلس نیستم، اشتباه نشود! میخواهم بگویم مسئلهی تخصصی چه ابعاد مختلفی دارد. مثلا در فقه داریم قاضی که در مسند قضاوت نشست، باید چک سفید به او داد. البته نه به این کلیت که هرچه خواست از بیتالمال بردارد، بلکه به این معنا که یک موقعی زمینهای برای رشوه گرفتن در وجودش نباشد. بین مردم هم این زمزمه از قدیم بوده است که قاضیها چک سفید میگیرند.
شما وقتی میخواهید حقوق یک شخص را مشخص کنید، یک بُعدش میزان زحمتش است. یک بُعدش میزان تخصّص است. یکی میزان خدمترسانیاش است. یک بعد این است که اگر کمتر و بیشتر بگیرد چه آفاتی دارد؟ حالا این مسئله که کسانی که در ملجس هستند، با تقوایند، بیتقوایند مسائلی است که بنده اطّلاعی ندارم و قضاوت نمیکنم. میخواهم عرض کنم یک مسئلهای که در دید ابتدایی انسان این است که کار بیاساسی است، وقتی چندنفر متخصص را میآوری، آنها برای خودشان یک توجیهاتی میآورند. که ممکن است برای امثال بنده پاسخ دادنش مقدور نباشد. در اینگونه موارد انسان یا باید سکوت کند، یا اعتماد کند به متخصّصانی که به تقوای آنها اعتماد دارد. و الّا اگر انسان خودش نظر داد، روز قیامت که او را بگویند چرا این نظر را دادی؟ جوابی ندارد. حجتی نداشته برای این کار.
گسترهی حرمت «افتاء بدون علم»
یکی از عناوین حرام در شریعت، «افتاء بدون علم» است. افتاء یعنی اظهار نظر در هر زمینهای. آن هم علم حاصل از طریق عقلایی و تخصّص. نه حاصل از بیتحقیقی و کمسوادی. هرکسی اگر یقینی پیدا کرد که ریشته در تخصص داشت حق اظهار نظر دارد. افتاء بدون علم فقط در مسائل فقهی نیست. در تکتک مسائل اجتماعی اینگونه است. هرکسی در حوزه تخصّصی خودش میتواند اظهارنظر کند. این برای خودش یک بابی است که انسان باور کند دانشهای بشری تخصّصی است؛ با ظنّ و گمان صحبت نکند. قرآن، سخن براساس ظنّ و گمان را تقبیح میکند.
- اعتنای به منابع خبری موثّق
از دیگر ابعاد قول سدید -که خیلی هم مبتلابه است-، اعتنای به منابع خبری است. برای خودم از زمان نوجوانی سوال بود درباره آیهای از قرآن که: اگر فاسقی خبر آورد برایتان، به خبر او اعتماد نکنید: «إن جاءَکُم فاسِقٌ بِنَبإٍ فَتَبَیَّنوا». با خودم میگفتم که این خیلی واضح است دیگر! اگر فاسق خبر آورد انسان به او اعتماد نمیکند. بعدا که بیشتر دقت کردم، متوجه شدم که نه فقط این مسئله مسئلهی مهمی است، که از اساسیترین عوامل انحراف جامعه است.
ما الان فکر میکنیم که اگر فاسقی خبر آورد، قبول نمیکنیم؛ حال آنکه الان همهمان تحت تاثیر اخبار فسّاق هستیم. در صدر اسلام هم، -وقتی میبینیم- از مهمترین عوامل انحراف اسلام، خبرهای دروغین است. معاویه یک حالتی را در شام درست کرده بود که مردم به نماز خواندن امیرالمومنین علیهالسلام شک کرده بودند. آدم فکر میکند اینها انسانهای کمسوادی بودند. ولی وقتی به جامعه امروزی خودمان مینگریم، میبینیم که نخبگان ما هم تحت تاثیر این خبرها هستند.
مرحوم آیتالله بهجت رحمهاللهعلیه برای توضیح فعالیتهای سیاسی، داستانی تعریف میکردند که: یک موقعی کسی آمد پیش معاویه و معاویه در مذمّت امیرالمومنین علیهالسلام صحبت کرد. معاویه گفت این علی که تو اینقدر به او ارادت داری، شریک است در قتل عثمان. دستش به خون عثمان آلوده است. خلاصه آن فرد قبول نکرد که علی علیهالسلام در خون عثمان شریک است. وقتی او رفت، معاویه افراد مختلف را صدا کرد و به هرکدام میگفت بهت پول میدهم و میروی پیش فلانی میگویی میدانی که علی عثمان را کشته است یا نه؟ افراد مختلفی را از شرق و غرب و این قبیله و آن قبیله فرستاد پیش او. یک سال این کار را ادامه داد و دوباره او را دعوت کرد. آنجا بهش گفت یادت است پارسال بهت گفتم که علی در خون عثمان شریک است؟ طرف گفت آری. حق با تو بود. من خبر نداشتم!
انسان وقتی یک خبر را از طرق متعدد میشنود، معمولا تأمّل نمیکند و به راحتی باور میکند. اگر شما مطالبی که در جامعه خودمان اتفاق میافتد را بعد از گذشت تاریخ مصرفش بازخوانی کنید، میبینید مسئلهای که خیلی رویش اجماع بوده و مردم باورش داشتند، -بعد از گذشت سالیانی میفهمید که- اینها دسیسه استعمار بوده است. مرحوم آیتالله بهجت میخواستند بفهمانند که استعمار میخواهد چنین کاری با جامعهی اسلامی بکند. از چند کانال یک حرف را میگوید؛ به نوعی که جامعه اصلا غیر آنرا احتمال نمیدهد. جزء مسلّمات میشود و اصلا جای تردید برایش نمیگذارد. میگویند شنیدی فلانی چه کار کرده است؟ وقتی بگویی از چه منبعی میگویی؟ میگوید همه میگویند! خیلی از اینها حکایت «همه میگویند»هایی است که گفتند علی در قتل عثمان شریک بود.
انسان باید برود سمت منابع معتبر. منبعشناسی از مسائل مهم علمی است. انسان در مسائل اجتماعی هم باید منبعشناسی داشته باشد و اخبار را از منابع معتبر بگیرد و الّا اگر افراد از هر منبعی تغذیه کنند، تفکر همان را هم قبول میکنند. اگر بخواهید اعتقاد خودتان را براساس منابع دنبال کنید میبینید خیلی از اینها قابل تردید است. مؤمنی که میخواهد «قولوا قولاً سَدیداً» باشد نمیتواند به راحتی در زمینهی مسائل اجتماعی اظهارنظر کند. حتی در فضای خصوصی هم نمیتواند. بخصوص اینکه خیلی از این قضاوتها هم از مصادیق غیبت و تهمت است. حالا بعضی رجال سیاسی هستند که از فسّاقاند و غیر محترماند. اما بعضی مسلمان هستند و ممکن است انحراف رفتاری داشته باشند؛ ولی از روی جهل است نه فسق. انسان دربارهی شخصی که جاهل است به این راحتی نمیتواند اظهار نظرکند؛ چه برسد به اینکه در موضع علنی باشد و رسانهای هم بکند.
پس گفتیم یکی از مسائل قول سدید این است که کلام انسان مطابق با واقع باشد. از مصادیق سخنان عدم مطابق با واقع در زمان ما، یکیاش اظهارنظرهای غیرتخصصی است که عموما به آن دچار هستیم و یکی هم مسئلهی منبعشناسی و رجوع به افراد و کانالهای غیرموثّق است که معمولا به آن توجهی نمیکنیم و بهراحتی اخبار را تلقّی به قبول میکنیم و برطبق آن نظر میدهیم. البته این اظهارنظرها از طرف کسانی که دغدغهی دین دارند درست است که از روی دغدغهی خیر و صلاح انجام میشود، ولی خیلی مواقع نتایج منفی دارد. یعنی وقتی یک مؤمن که از او توقّع صدق است یک مطلب خلاف واقع بیان کند، هویت ایمانیاش زیر سوال میرود.
امیرالمومنین علیهالسلام خیلی راحت میتوانستند برضدّ معاویه شایعه بیان کنند؛ ولی در سرتاسر سیرهی ایشان جز صداقت نمیبینید. انسان با خودش میگوید معاویه دارد اصل دین را از بین میبرد. بیاییم چهارتا دروغ بسازیم تا مردم از دورش پراکنده شوند! ولی امیرالمومنین علیهالسلام این کار را نمیکند و به افق تاریخ نگاه دارد. تقوا و صداقت در درازمدت دوام میآورد. امیرالمومنینی که وقتی لشکر مقابل آب را بر حضرت میبندد و حضرت میروند آب را از دست آنها میگیرند و علنی میگویند حالا شما هم میتوانید از آب استفاده کنید، این صفات است که مکتب ایشان را زنده نگاه میدارد. ممکن است انسان موقّتی یک حریفی را از گردونه بیرون کند، ولی وقتی در درازمدت نگاه میکنید میبینید پایهاش متزلزل شد. چون انسانها براساس فطرتشان، برمبنای طهارت و صدق حرکت میکنند و اگر از یک کسی صدق ندیدند -گرچه او هدفش خیر بوده- عملا پایههای نهضت او متزلزل میشود. لذا انسان از سیره و سنت نمیتواند خارج شود.
مقام معظم رهبری حفظهالله را که نگاه میکنید با آن حجم مطالعهای که دارند، بارها شده که درباره موضوعی که صحبت میکنند گفتهاند البته من دربارهی این موضوع تخصّص ندارم. طبق گزارشهایی که به من دادهاند و طبق آنچه که کارشناسان میگویند من این حرف را گفتم.
- توجه به هویت فرهنگی گفتار
یکی دیگر از ابعادی که در قول سدید هست و در بین ما مورد توجه است، توجه به هویت فرهنگی گفتار است. گفتار یک بعدش صدق و کذب است. بعد دیگرش این است که فرض کنید مطلبی را که بدست آورد و حالا میخواهد منتقل کند از چه قالبی استفاد کند؟ قالب انتقال پیام یک سلسله تبعات فرهنگی دارد. اینها از سلسلسهی حلقات ارتباط بین گفتار و رفتار است؛ یعنی همان «قُولوا قَولاً سَدیداً یُصلِح لَکُم أعمالُکُم». یک نمونهاش را عرض کنم.
صنعت «تخییل» و نقش آن در تبعات فرهنگی گفتار
در علوم حوزوی میگوییم: دوتا پدیده که هیچ ارتباط منطقی باهم ندارند، وقتی کنار هم واقع میشوند و تکرار میشوند، ذهن انسان به گونهای میگردد که وقتی با یکی از اینها مواجه میشود، به دیگری هم منتقل میشود. ما در علوم حوزوی به این صنعت «تخییل» میگوییم. یک قسمی هم در منطق داریم بنام «قضایای مخیَّلات». قضایای مخیَّلات هویّتشان این است دو تا پدیده که به هم ربط منطقی ندارند، کنار هم قرار میگیرند به نوعی که ذهن از یکی به دیگری منتقل میشود. در اصطلاح روانشاسی هم میگویند «شرطی شدن». ذهن فلانی نسبت به فلان مسئله شرطی شده است. مثلا شما وقتی بنده را با عبا و عمامه میبینید، وقتی هم که اسم بنده را تصوّر میکنید با عبا و عمامه تصوّر میکنید. درحالی که اسم بنده هیچ ارتباطی با عبا و عمامه ندارد. ولی به سبب کثرت باهم بودن، ذهن این کار را میکند. این اصل تخییل و شرطی شدن، پایهی یک حجم زیادی از مسائل فرهنگی است. بسیار از مباحث هنری در فیلم و عکس، زیرمجموعهی همین شرطی شدن است. در قالبهای تبلیغاتی که میخواهند بررسی کنند که آیا فلان تصویر برای فلان تبلیغات خوب است یا نه؟ آن جنبههای ناخودآگاه ذهن را که از چیزی به چیز دیگر پی میبرد بررسی میکنند.
کسی که بخواهد قول سدید بگوید، یکی از ارکانش این است در سخنی که استفاده میکند، به بار فرهنگی الفاظ هم توجه داشته باشد. و این از مسائلی است که بین ما مورد عنایت نیست. مثلا من میخواهم یک کلمه را بگویم؛ میتوانم عربی بگویم، میتوانم فارسی بگویم، میتوانم هم انگلیسی بگویم. مثلا میگویم من یک «پروژه» میخواهم قبول کنم. این کلمه فارسی نیست. غافل از اینکه اگر این یک کلمه و دهها کلمه مثل این وارد زبان ما شوند و در طیّ روز چندین میلیون بار استعمال شوند، به دنبال خودش بار فرهنگی میآورد. چون این کلمات با یک سری چیزهای دیگر پیوند خورده که وقتی این بیاید در ذهن، آن دیگری هم میآید.
حساسیت پیامبر و ائمه در شباهت نرساندن مسلمین به کفّار
این اصلی که رسول اکرم صلّیاللهعلیهوآله فرمودند: «مَن تَشَبَّه بِقَومٍ فَهُو مِنهُم» یا حضرت امیر علیهالسلام فرمودند: «مَن تَشبَّهَ بِقَومٍ أوشَک أن یَکون مِنهُم»، یا حضرت فرمودند: «لاتَطعُموا مَطاعِمَ أعدائی و لا تَلبَسوا مَلابِس أعدائی فَتکُونوا أعدائی کَما هُم أعدائی»؛ فرمودند لباس دشمنان مرا نپوشید که اگر این کار را کردید شما هم از دشمنان من میشوید، مگر چه ربط منطقییی هست بین غذای دشمنان را خوردن با دشمن شدن؟!
ربط منطقیاش در همین مسئلهی تخییل نهفته است. وقتی غذای یک قومی را خوردید و وقتی سبک زندگیتان مثل آنها شد، آهسته آهسته خیلی از خصوصیّات زندگیِ آن فرهنگ هم، وارد زندگی شما خواهد شد. در بعضی روایات داریم که عرب عزّتش محفوظ است تا زمانی که عمامههاشان برسرشان است. اما این عمامه که ذاتاً عزّتآور نیست. ولی نماد یک فرهنگ است. این فرهنگ تا وقتی که هست و پابرجاست، احساس سنخیّت با فرهنگ مقابل نمیکند. در جامعهای که همه عمامهپوش هستند، حالا یک نفر بیاید که با لباس دیگری است، با او احساس بیگانگی میکنند. حرفش را نمیپذیرند. لذا رضاخان هم وقتی خواست جامعه را نابود کند اول از همه روی یک سری مسائلی دست گذاشت که در ظاهر خیلی ساده بود. البته عقل خودش که به اینجاها نمیرسید!، اربابانش بهش دستور داده بودند که مثلا هرکس لباس بلند دارد قیچی کن، هرکس عمامه دارد از سرش بردار و همه کلاشاپو بگذارند. چرا؟ چون لباس اینها وقتی با لباس کفّار یکشکل شد، شما با آن دیگران به راحتی ارتباط برقرار میکنید. رفت و آمد میشود. او را مثل خودتان حساب میکنید. و کمکم فرهنگ و معارف آنها به شما منتقل میشود.
در روایت ما، اهل بیت علیهمالسلام روی این مسئله خیلی حساسیت به خرج دادهاند. ما در زبان عربی دو کلمه داریم به معنای زرهسازی؛ «زَرد» و «سَرد». هر دو به معنای زرهسازی است. زرهساز میشود زرّاد یا سرّاد. یک راوی داریم از اصحاب امام صادق علیهالسلام بنام زِید زرّاد که راوی محترمی هم هست. یکی از اصحاب میگوید خدمت امام صادق علیهالسلام رسیدم گفتم آقا زِید زرّاد اینجوری کرده است. حضرت فرمودند نگو زرّاد، بگو سرّاد. گفتم آقا برای چه؟ گفتند چون خدا در قرآن وقتی خواست داستان زرهسازی حضرت داوود علینبیّناوآلهوعلیهالسلام را بیان کند با سین بیان کرد: «وَ قَدَّر فی السَّردِ». شما هم همیشه از قرآن تبعیت کنید.
ببینید ائمه علیهمالسلام تا کجاها را دقّت میکنند.
انسان ممکن است در نگاه ابتدایی بگوید که حالا چه فرقی میکند که با سین بگوید یا زای؟ ولی واقعا وقتی امّتی خودشان را اینقدر مقیّد بدانند که حتی در سین و زای گفتنشان هم از قرآن تبعیت کنند، این در متنِ فرهنگ جامعه امتداد پیدا میکند. لذاستکه انسان باید در انتخاب کردن کلمات نگاه کند که چه بار فرهنگییی دارد. یک نمونهاش استفاده از کلمات لاتین است. یک نمونهاش کلمات فارسی هستند که معادلسازی شده از کلمات لاتین هستند. مثل کلمه «اتاق فکر» که مقام معظم رهبری حفظهالله فرمودند من از این کلمه خوشم نمیآید. ببینید در فرهنگ دینی خودمان که بخواهیم توضیح دهیم از چه کلمهای معادل این باید استفاده کنیم؟
توجه به بار معنایی کلمات
اینها یک بخشیاش است. یک بخش دیگرش -وقتی دقت میکنید- این است که نه فقط بخاطر اینکه لاتین است یا ترجمه از لاتین است، بلکه بخاطر آن محتوایی که درونش نهفته است نیز بار منفی دارد. مثلا شما وقتی میخواهید به یک کشور زورگو و قلدر اصطلاحی بار کنید، میگویید «ابرقدرت»؛ ابرقدرت یعنی قدرتش از قدرتهای دیگر بالاتر است. در فرهنگ دینی ما این کلمه بیمعناست. چراکه ابرقدرت خداست و ائمهی اهلبیت علیهمالسلام. اینها باطلاند و هیچاند و پوچاند. مثل بیت عنکبوت هستند. مؤمنی که اعتقاد به خدا دارد، احساس ترس ندارد. ولی اگر ما هِی نشستیم گفتیم «ابرقدرت آمریکا» احساس میکنیم که اینها خیلی زور دارند و از آخر مثل آن آقا(!) میگوییم که ما نمیتوانیم مقابل آنها بایستیم. یک حسّ ذلّت. اگر شما از روز اول میگفتید ابرجنایتکار یا ابرزورگو، همیشه یک حسّ منفی نسبت به او پیدا میکنید و استقلال خودتان را مقابل او حفظ میکنید. این هم از ابعاد دیگر قول سدید است.
حالا شما اگر بروید در وادی بررسی الفاظی که در شب و روز به کار میبرید، میبینید چقدر کلمات است که بار فرهنگی خاصّی دارد و انسان میتواند آنها را تبدیل کند.
رعایت جوانب اعتقادی در استعمال الفاظ
یک وادی دیگر از تعابیری که تاثیرگذار هستند در زندگی انسان و شاید از فروعات بحث قبلی باشد، نوع نگاه به پدیدههاست و اصطلاحاتی که براساس آن ساخته میشود. مثلا ما در فرهنگ اسلام یک سری الفاظی داریم برای دید و بازدید و سلام و احوالپرسی. اینها را بگذارید در کنار الفاظی که الان در جامعهی ما استفاده میشود. مثلا اولین کلمهای که ما در ارتباط با دیگران طبق دستور اسلام باید استفاده کنیم، «سلام علیکم» است. حالا بعضیها میگویند: «درود». وقتی نگاه میکنید میبینید قرآن کریم که از لفظ «سلام» استفاده کرده است یک لفظ خشک و خالی نیست که فقط اظهار این باشد که ما به هم رسیدیم. چون لفظ hello انگلیسی تقریبا همین است. هیچ معنای دیگری ندارد جز اینکه من به تو رسیدم و الان آغاز دیدارمان است! معنای دیگری جز این از helloفهمیده نمیشود. اما قرآن کریم میگوید وقتی به هم رسیدید از کلمه «سلام» استفاده کنید. میگوییم سلام یعنی چه؟ میگوید سلام یعنی سلم و آرامش و طمأنینه؛ و این سلام از اسماء الهی است. در ادعیه میخوانید: «اَللَّهُم أَنتَ السَّلامُ و مِنکَ السَّلامُ وَ إلَیک السَّلامُ». وقتی به برادر مؤمنت رسیدی بگو السلام علیک؛ یعنی اسم سلامِ الهی، برسر تو باشد. یعنی دست خدا با آن صفت آرامش و طمأنینهاش برسر تو باشد. یعنی از اول کلام، انسان کلامش را با اسم خدا شروع میکند. البته متاسفانه اینها در بین ما فراموش شده است. ما همینطور میگوییم سلام، درست مثل همان hello [و به معنای آن توجهی نداریم.] ولی در فرهنگ اسلامی میگویند هم با اسم خدا ارتباط را شروع کنید، هم با یک دعا. صرفا نگو hello که یعنی من به تو رسیدم. بلکه برای او دعاکن. بگو آرامشی که از جانب خداست، برسر تو باشد.
سریان مسائل اعتقادی در زندگی
این فرهنگ گفتاری در پیاش یک سری مسائل اعتقادی نهفته است. که انسان حقیقتِ سلام را امر خدایی بداند. شما اگر این الگوی گفتاری را بگیرید و بروید جلو یک مجموعه زیادی در میآید. مثلا در فرهنگ دینی داریم وقتی کسی از شما احوالت را پرسید بگو: «الحمد لله». در روایت داریم رسول اکرم صلیاللهعلیهوآله یک موقعی پرسیدند: «کیف أنت»؟ گفت: «بِخَیرٍ». حضرت بار دوم پرسیدند و او همان جواب را داد. بار سوم پرسیدند، گفت: «بِخَیرٍ ألحمدُلله». حضرت فرمودند حالا شد! تا عادت بکند که وقتی دیگران از او احوالپرسی میکنند، بگوید همهی خوبیها برای خداست. حالا بعد اگر خواست حال خودش را هم بگوید! هرچند اصلاً سنت بر این است که انسان هیچوقت شکایت و گله نکند. اگر هم مشکلی دارد به کسی بگوید که بتواند مشکلش را حل بکند. در غیر این صورت شکایت کردن از بلا و مصیبت مکروه است. لذا اول اعتراف به توحیدکند که همه نعمتها مال خداست، حالا اینکه خوب هستم یا نه؟ در قدم بعدی است. انسان وقتی میگوید «خیلی ممنون»؛ یعنی شما بر من منّت نهادی که احوال مرا پرسیدی. این بد نیست که اعتراف بکند شما بر من منّت داری؛ ولی آن اسم خدا در این گفتگوها نباید فراموش شود.
حفظ کردن نمادها و شعائر، از اصول زندگی سالم است. در فرهنگ اسلامی «صبح بخیر» و «شب بخیر» نداریم. هرچه که داریم یک اسم «الله» هم کنارش هست. در فضای اهل علم و علما شنیدید که میگفتند: «صَبَّحَکُم اللهُ بِالخَیر»، «مَسَّأکُمُ اللهُ بِالخَیر». خدا صبح شما و شب شما را به خیر بگرداند. این یک فرهنگ رفتاری و اعتقادی را در پس دارد. یا مثلا وقتی دو نفر میخواهند از هم جدا بشوند. «خداحافظ» یعنی یاد خدا را هم در دل افراد زنده میکند. البته بشرطیکه انسان با توجه بگوید و تبدیل به یک لفظ بیمعنا نشود. یا «فی أمان الله». یا در عرف زبان عرب موقع خداحافظی هم میگوید: «السلام علیکم».
لذا از اصولی که در قول سدید وجود دارد، این است که بعد از این که محتوا تولید شد و صادق هم بود و گفتار از روی تخصّص هم بود، وقتی به ناحیهی انتخاب الفاظ رسید، دقت شود که این الفاظ بار فرهنگی نداشته باشد و فکر شود که با چه شکلی منتظم بشود که در قالب آن الفاظ، یک محتوای معرفتی دیگری را هم که رفتارساز است عرضه شود.
برای بدست آوردن این قول سدید باید انسان دقت کند در سیرهی رسول خدا صلّیاللهعلیهوآله.